سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست شدن دوستان ، غربت است . [نهج البلاغه]

مذهبی


 

only god

 

خدایا نمی دونم چه حکمتیه شاید نخواستی حرف های بین من و خودتو کسی بخونه وبدونه

فقط می خوام بگم به خاطر همه چیز داده هات و نداده هات ممنونم به خاطر دوستانم که با بودن و نبودنشان مرا به یاد تو میاندازند

ای تمام امید من و ای همه هستی من دوستت دارم

کمکم کن که در هر زمان وهر مکان فقط یاد تو باشم وبس

اگر خواستی و خیرت در حوائجم بود به من بده

راستی ولادت ولی خودت مبارک

از طرف بنده گنهکارت

 



مهدی محمدی ::: شنبه 87/4/15::: ساعت 5:15 عصر


بسم الله الرحمن الرحیم

سعادتمند حقیقی کسی است که علی را در حیات او و پس از رحلتش دوست بدارد . ( پیامبر اکرم ص )

فاطمه، دختر اسد،در حال طواف بود که درد زایمان او را فرا گرفت؛پس وارد کعبه شد و امیر مومنان را در کعبه بزاد. ( امام سجادع )

 

ودیگر بار ، سخن از انسانی است برگزیده ...

انسانی که باتعبیر شاعرانه ، بلکه به واقع ، قلم را یارایی توصیف او نیست ...

او ، که برتر از وصف ، برتر از اندیشه و والاتر از جوهر کلام بود او که با شگفتی شکوفید وبا معیاری دیگر زیست و به گونه ای دیگر ماند ، وبا حالتی برتر رفت ... انسانی که شکوه واستواری کوه ، نرمخویی وزلالی آب ، خروشندگی صاعقه ، گرمی آفتاب ، گستردگی دریاها و ابهام وهیمنه ای بیشه زاران وجنگلهای انبوه ، وسادگی و صافی کویر و پاکی ملکوت خدا ، همه وهمه را یکجا در وجود خویش داشت ...

آری ، بار دیگر سخن از علی (ع) است ؛ مردی که شگفت زاده شد ، شگفت زیست و شگفت از چشم ما رفت ...

 

نام : علی

لقب : مرتضی

کنیه : ابوالحسن

نام پدر : عمران ابوطالب

نام مادر : فاطمه

تاریخ ولادت : 13 رجب ( 23 سال قبل از هجرت )

محل ولادت : مکه مکرمه خانه خدا

مدت امامت : 30 سال

مدت عمر: 63 سال

تاریخ شهادت : 21 رمضان المبارک سال 40 قمری

علت شهادت : تحریکات قطام

نام قاطل : عبدالرحمن بن ملجم

محل دفن : نجف اشرف

 

تولد :

ابن قعلب می گوید : با عباس - پسر عبدالمطلب - وگروهی دیگر ، رویاروی خانه خداوند نشسته بودیم فاطمه دختر اسد ، به سوی خانه خدا پیش آمد ، ایستاد و چنین گفت : « خداوندا ، به تو و پیامبرانت وکتابهایشان ایمان دارم . گفتار ابراهیم (ع) ، جد خود را راستین می دانم ، همانکه  این خانه را به فرمان تو بنا نهاد ...

تو را به او وبه این کودک که با خویش در شکم دارم سوگند می دهم که زادنش را بر من آسان کن ! »

در همین هنگام ، شگفتا ! به چشم خویش همه دیدیم که دیوار خانه خداوند از هم شکافت ، وآن گرامی بانو ، پا به درون گذارد ودیوار دوباره به هم بر آمد ...

شتابناک برخاستیم تا در خانه را باز کنیم ، اما باز نشد ... ودانستیم که حکمت خداوندی در کار است ...

چهار روز بعد ، آن عزیز بانو ، از خانه پا بیرون نهاد ، با کودکی در آغوش که به او می بالید ... وگفت : پیامی از غیب شنیدم که نامش را « علی » بگذار .

واین به روز جمعه سیزدهم رجب ، سی ام عام الفیل « 23 سال پیش از هجرت » بود .

 

کودکی ودامان پیامبر:

امام ، خود ، از این روزگاران چنین حکایت می فرمایند :

« به هنگام کودکی ، پیامبر مرا به دامان می گرفت ، به سینه می چسباند ، غذا را می جوید وبه دهانم می گذارد واز بوی خوش خویش ، به مشام جانم می بویانید . او در گفتارم دروغ ودر کردارم اشتباه ونادانی نیافت .

خداوند ، پیامبر را از پس شیر خوارگی با بزرگترین فرشتگان همراه کرد تا شب وروز او را در راه بزرگواریها ونیکیهای جهان ، رهنمون باشد ؛ من نیز از پیامبر پیروی می کردم چنان وچنانکه کودک شیر خواری از مادر.

هر روز فرمان می داد که از کردارهای او پیروی کنم . هر سال به « کوه حرا » می رفت ، در اینهنگام ، هیچ کس جز من او را نمی دید ...

در آن ایام که اسلام ، هنوز ، در هیچ خانه راه نیافته بود وفقط پیامبر وهمسرش خدیجه ، مسلمان بودند ، من سومین مسلمان بودم ...نور وحی ورسالت را می دیدم وبوی پیامبری را می بوئیدم .

پیامبر گرامی ، پس از بعثت ، تا سه سال فرمان نیافت که اسلام را آشکار کند ، در این مدت ، تنی چند بدو ایمان آوردند که نخستین کس از مردان ، علی بود .

بدانهنگام که این آیه « وَ اَنذِر عَشیرَتکَ الاَقرَبین » در رسید که « خویشان نزدیک را بیم ده ! » ؛ علی به فرمان پیامبر ، چهل تن از خویشان را مهمان کرد از جمله : ابولهب ، عباس وحمزه را . غذایی که برای بیش از یکنفر کافی نبود آماده شد ، اما به اراده خداوند همه سیر شدند وچیزی از آن کاسته نشد وچون پیامبر خواست آنان را به اسلام دعوت کند ؛ ابولهب گفت :«محمد شما را افسون کرده است !» وهمین سخن موجب شد که حاضران بپراکنند وجلسه تعطیل شود .

ناگزیر پیامبر روز دیگر نیز به همانگونه مهمانی داد وبعد از صرف  غذا ، آغاز سخن کرد :

« ای فرزند عبدالمطلب ! در جوانان عرب ، کسی را سراغ ندارم که بهتر از آنچه من برایتان آورده ام ، آورده باشد . من نیکی (خیر) این جهان وجهان دیگر  را به ارمغان آورده ام ، خدا فرمان داده است تا شما را به سوی او بخوانم . پس ، کدامیک در این راه مرا یاوری خواهید کرد تا همو ، برادر ، وصی وجانشین من گردد؟

پیامبر این تقاضا را سه بار تکرار فرمود ، هر بار تنها علی برخاست وآمادگی خود را ابراز داشت ...

آنگاه پیامبر (ص) فرمود : این ، برادر ، وصی وجانشین من است سخنش را بشنوید واو را فرمان برید !

 

علی (ع) درنخستین شب هجرت :

با ابراز اسلام ، پیامبر از نظر قریش ، خطرناک شناخته شد .

سران قریش ، در « دارُالنٌَدوَة » گرد آمدند و در کشتن پیامبر به شور نشستند ، وسرانجام قرار بر آن شد که از هر قبیله ، یکتن برگزینند تا شبانه به خانه پیامبر بریزند و همه با هم او را بکشند .

پیامبر از سوی خدا آگاه شد و فرمان یافت که آنشب در جای خود نخوابد و شبانه هجرت کند .

پیامبر فرمان خدا را با علی گفت و به او دستور داد که به جای وی ، در بستر بخوابد ؛ به گونه ای که کسی نداند او به جای پیامبر خوابیده است . علی با جانبازی خود ، جان پیامبر گرامی را حفظ کرد وخطرهای این کار بزرگ را برخود هموار ساخت . واین کار چندان چشمگیر بود که خداوند آیه ای در این مقام ، فرو فرستاد :

« از گروه مردم ، کسی هست که جان خویش را در راه رضایت خداوند می فروشد وخدا در آمد واز بیراهه به سوی « غار ثور » در بیرون مکه ، شتافت ...

آدم کشان ، با شمشیرهای برهنه به بستر پیامبر یورش بردند ...

علی (ع) از جا برخاست ودر بستر نشست ...

قاتلان با حالتی بر آشفته پرسیدند : محمد کجا رفت ؟

؛ مگر من مامور ومسئول نگهداشت او بودم ؟!

 

علی (ع) ، امین پیامبر (ص) :

پیامبر خود امین قریش بود وهمه امانتها نزد او . اما آنگاه که مجبور شد به مدینه هجرت کند ، در خانه و قبیله اش امین تر از علی (ع) نیافت ، پس او را جانشین خود کرد تا امانت های مردم را به صاحبانشان باز گرداند وهم قرضهایش را بدهد ودختران وزنانش را به مدینه برساند ...

علی ، پس از انجام همه این کارهای مهم ، به همراهی فاطمه (مادر خود ) ، وفاطمه ( دختر پیامبر ص) وفاطمه ( دختر زبیر ) ودیگران ؛ به سوی مدینه به راه افتاد . در راه ، هشت تن از کفار مکه را که راه بر او بستند ، پراکند وچون به مدینه رسید ، پیامبر (ص) او را به خانه خود برد .

 

علی (ع) پیکار در راه خدا :

اسلام ، دین آشتی وزندگی است ؛ با آدمکشی موافق نیست . برای آنکسی که به عمد وبی جهت انسان با ایمانی را بکشد ، عذاب جاودانه مقرر کرده است .

اما در همانحال ، اسلام به جهت جامعیت  وهمه جانبه بودن ؛ یک دین جهانی است وهمه مردم باید به آن بگروند ، پس نیاز به دعوت از دیگران وتبلیغ  دارد.

آشکار است که از همان نخستین گامها ، کسانی که منافع شخصی خود را با پذیرش وحتی گسترش این دین ، در خطر می دیدند ، به مخالفت برخاستند . در همین جا ، قانون  اسلام جهاد مقدس را وضع وتشریع فرموده است تا کسانی را که با اسلام عناد می ورزند ، از میان بردارد .

ونیز ، دفاع  به حکم عقل ، در جایی که بیگانگان به مسلمانان یورش آورند ، ضروری می گردد ، به همین جهت ، دفاع وپیشگیری از هجوم بیگانگان از شاخه های جهاد اسلامی است که عقل وفطرت وانصاف ، به صحت آن حکم می کنند ...

وبیشترین وبلکه همه جنگهای پیامبر اسلام (ص) از نوع دفاع بوده است ...وحضرت عذلی (ع) در بیشتر جنگها حاضر می شد واز هیچ چیز جز خدا نمی ترسید . او پیکار ، نستوه ، سلحشور ، یگانه ، پرچمدار بود ...

چون شیر می غرید ، چون ابر می توفید و لشکر دشمن را چون گردباد لوله می کرد ومی پیچانید ونابود می ساخت ...

زرهش پس پشت نداشت که او هرگز از میدان نمی گریخت وپشت به دشمن نمی کرد ...

ضربه شمشیر آبدارش ، مرگ مجسم وهلاک قطعی بود ...

ضربتش را نیازی به ضربه دوم نبود ...

 

 

سخنان برگزیده از امام علی (ع) :

به خطای دیگران شاد مشو که همیشه از تو درستکاری سر نزند.

با بی توجهی به امور پست ، بر ارزش خود بیفزایید .

هر که بر حسدش غالب نشود ، بدنش گور جانش خواهد شد .

گواراترین زندگی را کسی دارد که از آنچه خداوند نصیب او کرده است خرسند باشد .

برترین کارها کاری است که برای خدا باشد .

آنچه دوست نداری درباره ات گفته شود در باره دیگران مگوی .

هر که میانه روی  پیشه سازد گرفتار فقر نشود .

هر که می خواهد آبروی خود را نگاه دارد ، باید از  جدال بپرهیزد.

در هر روز کار همان روز را انجام ده ، که هر روز را کاری [ ویژه ] است .

خوش رویی احسانی است بی هزینه .

نصیحت کردنت در حضور جمع ، سرکوفت است .



مهدی محمدی ::: شنبه 87/4/15::: ساعت 4:4 عصر


على علیه السلام فرزند کعبه

امیرالمؤمنین على ابن ابى‏طالب علیه السلام ص 627

احمد رحمانى همدانى

1ـ محدث بزرگ حاکم نیشابورى گوید: اخبار متواترى وارد شده که فاطمه بنت اسد امیر مؤمنان على بن ابى طالب ـ کرم الله وجهه ـ را داخل کعبه بزاد. (1)

2ـ محدث دهلوى پدر عبد العزیز دهلوى مؤلف کتاب«التحفة الاثنا عشریة فى الرد على الشیعة» عین همین سخن را گفته است. (2)

3ـ علامه ابن صباغ مالکى گوید: على علیه السلام در مکه مشرفه در داخل بیت الحرام (کعبه) در روز جمعه سیزدهم ماه خدا یعنى ماه رجب سال سى‏ام عام الفیل و بیست و سه سال پیش از هجرت به دنیا آمد.. و برخى گفته‏اند: ده سال پیش از هجرت... و پیش از او هیچکس در کعبه متولد نشد، و این فضیلتى است که خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار کرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است. (3)

4ـ علامه گنجى شافعى نیز نظیر همین را گفته است. (4)

5 ـ شیخ مؤمن بن حسن شبلنجى گوید على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، تیغ آهیخته خداست که در مکه و بنا بر قولى در داخل کعبه به دنیا آمد در روز جمعه سیزدهم رجب الحرام سال سى‏ام عام الفیل و بیست و سه سال پیش از هجرت، و بنا بر قولى بیست و پنج سال، و دوازده سال پیش از مبعث، و بنا بر قولى ده سال، و پیش از او هیچ کس در کعبه متولد نشد. (5)

6ـ عقاد گوید: على در درون کعبه متولد شد و خداوند روى او را گرامى داشته بود از اینکه به بتها سجده کند، گویى میلاد او در آنجا اعلام عهد جدیدى براى کعبه و عبادت در آن بود، على نزدیک بود که مسلمان به دنیا آید بلکه تحقیقا مسلمان دیده به جهان گشود اگر ما به میلاد عقیده و روح بنگریم، زیرا دیدگانش را به اسلام گشود و هرگز با پرستش بتها آشنایى نداشت، و او در خانه‏اى بالید که دعوت اسلامى از آن آغاز شد. (6)

7ـ علامه صفورى گوید: على را مادرش در درون کعبه ـکه خدایش شرافت دهد ـبزاد، و این فضیلتى است که خداوند او را بدان مخصوص گردانیده است. (7)

8ـ علامه برهان الدین حلبى شافعى در ضمن کلامى طولانى گفته است: ... زیرا آن حضرت در کعبه متولد شد در زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سى سال داشت. (8)

میلاد حضرت در اشعار

آیة الله سید اسماعیل شیرازى

آنست نفسی من الکعبة نور 
مثل ما آنس موسى نار طور 
یوم غشى الملأ الأعلى سرور 
قرع السمع نداء کنداء 
شاطى‏ء الوادی طوى من حرم‏ 
ولدت شمس الضحى بدر التمام‏ 
فانجلت عنا دیاجیر الظلام‏ 
نادیا بشراکم هذا غلام‏ 
وجهه فلقة بدر یهتدى‏ 
بسنا أنواره فی الظلم‏ 
هذه فاطمة بنت أسد 
أقبلت تحمل لاهوت الأبد 
فاسجدوا ذلا له فیمن سجد 
فله الأملاک خرت سجدا 
إذ تجلى نوره فی آدم‏ 
کشف الستر عن الحق المبین‏ 
و تجلى وجه رب العالمین‏ 
و بدا مصباح مشکاة الیقین‏ 
و بدت مشرقة شمس الهدى‏ 
فانجلى لیل الضلال المظلم‏ 
نسخ التأبید من نفی ترى‏ 
فأرانا وجهه رب الورى‏ 
لیت موسى کان فینا فیرى‏ 
ما تمناه بطور مجهدا 
فانثنى عنه بکفی معدم‏ 
هل درت ام العلى ما وضعت؟ 
أم درت ثدی الهدى ما أرضعت؟ 
أم درت کف النهى ما رفعت؟ 
أم درى رب الحجى ما ولدا؟ 
جل معناه فلما یعلم‏ 
سید فاق علا کل الأنام‏ 
کان إذ لا کائن و هو إمام‏ 
شرف الله به بیت الحرام‏ 
حین أضحى لعلاه مولدا 
فوطی تربته بالقدم‏ 
إن یکن یجعل لله البنون‏ 
و تعالى الله عما یصفون‏ 
فولید البیت أحرى أن یکون‏ 
لولی البیت حقا ولدا 
لا عزیر، لا و لا ابن مریم‏ 
سبق الکون جمیعا فی الوجود 
و طوى عالم غیب و شهود 
کل ما فی الکون من یمناه جود 
إذ هو الکائن لله یدا 
و ید الله مدر الأنعم (9)  
هو بدر و ذراریه بدور 
عقمت عن مثلهم أم الدهور 
کعبة الوفاد فی کل الشهور 
فاز من نحو فناها و فدا 
بمطاف منه أو مستلم‏ 
أیها المرجى لقاه فی الممات‏ 
کل موت فیه لقیاک حیاة 
لیتما عجل بی ما هو آت‏ 
علنی القی حیاتی فی الردى‏ 
فایزا منه بأوفى النعم (10)

«جانم نورى را از کعبه مشاهده کرد همانند همان آتشى که موسى از کوه طور دید. روزى که عالم بالا را سرور و شادى پر کرده بود صدایى مانند صدایى که از وادى مقدس طوى شنیده شد به گوش رسید».

«خورشید درخشان ماه تابان را بزاد پس تاریکیهاى شبهاى تار از ما برطرف شد، در آن حال ندا بلند شد: مژده باد شما را که کودکى ماه پاره به دنیا آمد که از نور چهره‏اش در تاریکیها راه جویند».

«این فاطمه دختر اسد است که لاهوت ابد را در آغوش گرفته و پیش مى‏آید.

پس همگى در برابر او در زمره ساجدان سر خاکسارى به زمین بسایید که فرشتگان در برابر او سجده کرده‏اند آن گاه که نور او در آدم تجلى کرد».

«پرده از چهره حق مبین برداشته شد و چهره رب العالمین نمایان گشت و چراغ مشکات یقین آشکار شد و خورشید هدایت درخشید و در نتیجه شب تیره گمراهى به روشنى بدل گردید».

«حکم نفى ابدى از دیدن حق نسخ شد و پروردگار عالمیان چهره خود را به ما نمود، کاش موسى در میان ما بود و مى‏دید از آنچه را که با خواهش فراوان آرزو نمود ولى با دست خالى بازگشت» .

«آیا مادر علو و والایى دانست که چه مولودى به دنیا آورد؟ یا پستان هدایت دانست که چه طفلى را شیر داد؟ آیا دست عقل دانست که چه کودکى را بر سر دست گرفت؟یا خداوند خرد دانست که چه مولودى را زاده؟ حقیقت او بسى والاست و هرگز آنها ندانسته‏اند که چه آورده‏اند» !.

«او سرورى است که بر همه آفریدگان برترى دارد و آن گاه که هیچ موجودى نبود او بود و مقام امامت داشت، خداوند کعبه را از آن رو که زادگاه اوست شرافت بخشیده و این مولود بر خاک آن گام نهاده».

«اگر بنا بود خدا را فرزندى باشد ـ که البته خداوند از این نسبت منزه و برتر است ـ بى شک شایسته‏تر آن است که مولود کعبه فرزند خداى کعبه باشد نه عزیر و پسر مریم»!

«او در وجود بر عالم هستى پیشى گرفته و عوالم غیب و شهود را در نور دیده است. هر چه در عالم هستى است از وجود دست اوست، چرا که او دست خداست و دست خدا بخشنده نعمتهاست».

«او ماه تابان و فرزندانش همه ماههاى تابانند که مادر دهر از آوردن مثل آنها نازا گشته است، او در همه اوقات سال کعبه زائران است و هر که به زیارت درگاه او و طواف و بوسه‏گاه او موفق شد تحقیقا به رستگارى رسید».

«اى که به هنگام مرگ امید دیدار تو مى‏رود، هر مرگى که به دیدار تو انجامد زندگى حقیقى است، کاش مرگ من زودتر فرا مى‏رسید و جامه حیات را به دور مى‏افکندم تا به دیدار تو که برترین و کاملترین نعمتهاست فایز مى‏شدم». (11)

شیخ حسین نجف

جعل الله بیته لعلى‏ 
مولدا یا له من علا لایضاها 
لم یشارکه فی الولادة فیه‏ 
سید الرسل لا و لا أنبیاها

«خداوند خانه خود را زادگاه على ساخت. وه چه مقام والایى که نظیر ندارد»!

«زاده شدن او در کعبه فضیلتى است که هیچ پیامبرى حتى سروران رسولان صلى الله علیه و آله و سلم نیز با او در این فضیلت شرکت ندارد».

سید على نقى هندى

لکم یکن فی کعبة الرحمن مولود سواه‏ 
إذ تعالى فی البرایا عن مثیل فی علاه‏ 
و تولى ذکره فی محکم الذکر الإله‏ 
أیقول الغر فیه بعد هذا؟ لست أدری‏ 
أقبلت فاطمة حاملة خیر جنین‏ 
جاء مخلوقا بنور القدس لا الماء المهین‏ 
و تردى منظر اللاهوت بین العالمین‏ 
کیف قد اودع فی جنب و صدر؟ لست أدری‏ 
أقبلت تدعو و قد جاء بها داء المخاض‏ 
نحو جذع النخل من ألطاف ذی اللطف المفاض‏ 
فدعت خالقها الباری بأحشاء مراض‏ 
کیف ضجت، کیف عجت، کیف ناحت؟ لست أدری‏ 
لست أدری غیر أن البیت قد رد الجواب‏ 
بابتسام فى جدار البیت أضحى منه باب‏ 
دخلت فانجاب فیه البشر عن محض اللباب‏ 
إنما أدری بهذا، غیر هذا لست أدری‏ 
کیف أدری و هو سر فیه قد حار العقول‏ 
حادث فی الیوم لکن لم یزل أصل الاصول‏ 
مظهر لله لکن لا اتحاد لا حلول‏ 
غایة الإدراک أن أدری بأنی لست أدری‏ 
ولد الطهر «على»من تسامى فی علاه؟ 
فاهتدى فیه فریق و فریق فیه تاه‏ 
ضل أقوام فظنوا أنه حقا إله‏ 
أم جنون العشق هذا لا یجازى؟ لست أدری (12)

«در خانه کعبه خدا جز او مولود دیگرى به دنیا نیامده، زیرا وى برتر از آن است که در میان خلایق در والایى نظیرى داشته باشد. و خداوند در آیات محکم قرآن از او یاد کرده است، آیا پس از این شخص گول خورده و نادان درباره او سخنى دارد؟ نمى‏دانم».

«فاطمه (بنت اسد) در حالى که به بهترین جنین حامله بود پیش آمد، جنینى که از نور پاک آفریده بود نه از نطفه بى مقدار، و جلوه گاه لاهوت در میان عالمیان فرود آمد، حال چگونه در میان پهلو و سینه قرار داده شد؟نمى دانم».

«فاطمه دعا کنان پیش آمد در حالى که از الطاف خداى لطیف بخشنده درد زاییدن او را به سوى درخت خرما مى‏کشانید، و او با احشائى دردمند آفریدگار خود را صدا زد. اما چگونه نالید، چگونه زار زد، چگونه آه و ناله کشید؟ نمى‏دانم».

«جز این نمى‏دانم که پاسخ کعبه این بود که لبخندى به او زد و از این لبخند درى در دیوار خانه گشوده گشت.فاطمه داخل شد و صدف مژده شکافت و خرد ناب از آن بیرون جست.من تنها همین را مى‏دانم و جز این چیزى نمى‏دانم».

«چگونه بدانم حال آنکه او سرى است که خردها در آن سرگشته‏اند، و او با آنکه امروز پدید آمده ولى از قدیم اصل الاصول بوده است. او مظهر خداست بى آنکه اتحاد و حلولى در کار باشد، و غایت ادراک و فهم آن است که بدانم که نمى‏دانم».

«آن طفل پاکیزه یعنى على علیه السلام دیده به جهان گشود و چه کسى را یاراى آن است که با او در بلندى پهلو زند؟ پس گروهى درباره او هدایت یافتند و گروهى دیگر به راه ضلالت و حیرت رفتند. آیا گروههایى گمراه شدند که پنداشتند او حقا خداست، یا آنکه این جنون عشق بوده است که مجازات ندارد؟ نمى‏دانم».

دوران کودکى و شیر خوارگى امام على علیه السلام

1ـ آن حضرت در معرفى خود فرموده: شما از موقعیت من با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در خویشاوندى نزدیک و منزلت خاصى که با او دارم با خبرید، مرا در کودکى در دامن مى‏نشاند، به سینه مى‏چسباند، در بستر خویش در کنار خود جاى مى‏داد، بدن خود را به من مى‏سایید، بوى خوش خود را به مشام من مى‏رساند و غذا را مى‏جوید و در دهان من مى‏گذاشت، او هرگز دروغى از من نشنید و اشتباه و لغزشى در کار من ندید. خداوند از هنگام کودکى حضرتش بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او ساخته بود که شب و روز او را به راه مکارم و خویهاى نیکوى عالم مى‏برد، و من سایه به سایه او حرکت مى‏کردم، (13) در هر روزى پرچمى از آن اخلاق بزرگوارانه خویش برایم بر مى‏افراشت و مرا به پیروى مأمور مى‏داشت. او در هر سالى مجاور غار حرا مى‏شد و تنها من او را مى دیدم و جز من کسى او را نمى‏دید، و در آن روز تنها خانه‏اى که مسلمان بود خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود که آن حضرت و خدیجه و من در آن میزیستیم ....و پیامبر به من فرمود که تو وزیر من هستى و تو بر خیر و خوبى قرار دارى. (14)

ابن ابى الحدید گوید: از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود: على علیه السلام پیش از رسالت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با آن حضرت نور (وحى) را مى‏دید و صدا را مى‏شنید، و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به او فرمود: اگر من خاتم پیامبران نبودم تو شریک در نبوت من بودى، حال که پیامبر نیستى وصى پیامبر و وارث اویى، بلکه تو سرور اوصیا و پیشواى پرهیزکارانى. (15)

2ـ علامه حلى رحمه الله گوید: آن حضرت در روز جمعه سیزدهم ماه رجب سى سال پس از عام الفیل در کعبه به دنیا آمد، و جز آن حضرت هیچ کس نه قبل و نه بعد از حضرتش در کعبه زاده نشد، و در آن هنگام پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سى سال داشت.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم او را دوست داشت و به تربیتش پرداخت و هنگام غسل او را شستشو مى‏داد و هنگامى که شیر مى‏طلبید او را مى‏نوشانید و هنگام خواب گهواره او را مى‏جنباند... و مى‏فرمود: این برادر، ولى، ذخیره، یاور، برگزیده، پناهگاه، داماد، وصى، همسر دختر من و امین و خلیفه من است. پیوسته او را در آغوش مى‏گرفت و در کوهها و دره‏هاى مکه مى‏گردانید. (16)

3ـ برهان الدین حلبى گوید: على علیه السلام پیوسته با رسول خدا علیه السلام به سر مى‏برد .

و در «خصائص العشره» زمخشرى آمده: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نام او را على گذاشت و روزهایى چند او را از آب دهان مبارک خود غذا داد و زبان خود را براى مکیدن در دهان او مى‏نهاد. فاطمه بنت اسد مادر على ـ رضی الله تعالى عنها ـ گوید: چون او را بزادم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم او را على نامید و آب دهان خود را در دهان او ریخت و زبان خویش در دهان او گذاشت و على پیوسته زبان حضرتش را مى‏مکید تا به خواب رفت، فرداى آن شب دایه‏اى براى او طلب کردیم ولى على پستان هیچ زنى را نگرفت، ما حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را فرا خواندیم حضرتش زبان خود را در دهان على نهاد تا خوابش برد، و چند گاهى ـبه اندازه‏اى که خدا خواست ـبه همین صورت گذشت. (17)

4ـ ابوالقاسم در اخبار ابو رافع از سه طریق روایت کرده که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هنگام ازدواج با خدیجه به عموى خود ابوطالب گفت: من دوست دارم که یکى از فرزندان خود را به من بسپارى تا یاور من باشد و امور مرا کفایت کند و من این لطف شما را سپاس گزارم. ابو طالب گفت: هر کدام را خواهى انتخاب کن.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را برگزید. پس کسى که ریشه‏هایش از چشمه نبوت سیراب شده، درختش پستان نبوت را مکیده، شاخه‏هایش از آبشخوار امامت بارور شده، در خانه وحى رشد یافته، در خانه نزول قرآن تربیت گردیده و در دوران زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با او بوده و تا دم مرگ از او جدا نگشته است هرگز با سایر مردم قابل مقایسه نیست، چرا که او از گرامى‏ترین و پاکیزه‏ترین ریشه خانوادگى برخوردار بوده و معلوم است که رگ و ریشه شایسته بالنده است و شهاب تیز و درخشان نفوذ کننده و آموزش پیامبر کارساز. و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تربیت او را به عهده نگرفت و ضامن پرورش و تربیت نیکوى او نشد مگر به دو دلیل: یا آنکه از روى حدس قوى آینده درخشان او را مى‏نگریست و یا از طریق وحى الهى مى‏دانست. اگر روزى حدس قوى بوده معلوم است که تیر حدسش خطا نرفته و پندارش نابجا نبوده است، و اگر به وحى الهى بوده، دیگر منزلتى برتر و حالى دلالت کننده‏تر از آن بر فضیلت و امامت حضرتش وجود ندارد. (18)

پى‏نوشتها:

1ـ المستدرک 3/ .483

2ـ ازاحة الخفاء عن خلافة الخلفاء/ .251

3ـ الفصول المهمة/ .30

4ـ کفایة الطالب/ .407

5ـ نور الابصار/ .85

6ـ عبقریة الامام على علیه السلام/ .43

7ـ نزهة المجالس 2/ .454

8ـ السیرة الحلبیة 1/ .139

9ـ تا اینجا در سفینة البحار 2/ .230

10ـ الغدیر 6/30 و 31 با تلخیص.

11ـ الغدیر 6/30 و 31 با تلخیص.

12ـ الغدیر 6/36 ـ .37

13ـ تعبیر عربى آن چنین است: و من مانند بچه شتر که دنبال مادرش مى‏رود به دنبال او بودم.

14ـ نهج البلاغة/ .190

15ـ شرح نهج الباغة ابن ابى الحدید 13/210، ذیل خطبه .238

16ـ کشف الحق و نهج الصدق/109،دلائل الصدق/ .506

17ـ السیرة الحلبیة 1/268 و نیز سیره زینى دحلان که در حاشیه سیره حلبى چاپ شده است .

18ـ بحار الانوار 38/ .295



مهدی محمدی ::: شنبه 87/4/15::: ساعت 3:44 عصر


1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدایم گل این بستان شاداب نمی?مانددیشب گله زلفش با باد همی?کردمصد باد صبا این جا با سلسله می?رقصندمشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کردیا رب به که شاید گفت این نکته که در عالمساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیستای درد توام درمان در بستر ناکامیدر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیمفکر خود و رای خود در عالم رندی نیستزین دایره مینا خونین جگرم می دهحافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآییدریاب ضعیفان را در وقت تواناییگفتا غلطی بگذر زین فکرت سوداییاین است حریف ای دل تا باد نپیماییکز دست بخواهد شد پایاب شکیباییرخساره به کس ننمود آن شاهد هرجاییشمشاد خرامان کن تا باغ بیاراییو ای یاد توام مونس در گوشه تنهاییلطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرماییکفر است در این مذهب خودبینی و خودراییتا حل کنم این مشکل در ساغر میناییشادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی


مهدی محمدی ::: جمعه 87/4/14::: ساعت 3:25 عصر


 

یا صاحب الزمان(عج)

 

 

 

 

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

 

 

 

 

 

 

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا که به چشم در نیامد ما را

?

بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا

?

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا شادی همه لطیفه گویان صلوات

?

ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست آیینه به دست و روی خود می‌آراست
دستارچه‌ای پیشکشش کردم گفت وصلم طلبی زهی خیالی که توراست

?

من باکمر تو در میان کردم دست پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست

?

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست
زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

?

هر روز دلم به زیر باری دگر است در دیده‌ی من ز هجر خاری دگر است
من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید بیرون ز کفایت تو کاری دگراست

?

ماهم که رخش روشنی خور بگرفت گرد خط او چشمه‌ی کوثر بگرفت
دلها همه در چاه زنخدان انداخت وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت

?

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بی‌تو چون خواهم خفت

?

نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت



مهدی محمدی ::: جمعه 87/4/14::: ساعت 3:21 عصر

<      1   2   3   4      

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :11052
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مهدی محمدی
مذبی.ائمه و..
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لینک دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<